و خدایی که در این نزدیکی است...

ساخت وبلاگ
هفته قبل یک هفته سخت کاری بود خیلی سخت و پر از ظلم...راستش پر از دلشوره ام. دلشوره هزار چیز... دلشوره گرانی ها و غصه اطرافیان و بی بضاعت ها بابت تامین معاششان... دلشوره خودمان که اول جوانی هرچه قدر که میدویم قیمت ها میدون... دلشوره سرکار و سنگ هایی که قرار هست پیش پایم بیاندازند....دلشوره جواب آنالیزهایم که اگر جواب نداده باشند چه کار باید بکنم؟ دلشوره کارهای ر...، دلشوره خودم که باید یک کار اساسی بکنم...خدایا میشه یه نگاه به مملکت ما بیاندازی...داریم له میشویم....پ.ن.#مهربان پروردگار من، میشه از سر لطف و فضلت، هوای ما رو داشته باشی....#چرا هر روز که میگذره من نمیتونم جلوی اشکام رو بگیرم و میزنم زیر گریه... چرا کسی نیست کمکم کنه....# امروز اینقدری پر بغضم که حتی دوست داشتم با خ رو... هم حرف بزنم و با حداقل کلماتی هم که بینمان رد و بدل شد خوشحال بودم.‌ دوست داشتم با دختر بچه همکارم هم حرف بزنم و تا میتوانستم حرف زدم بلکه این بغض و این حس صحبت و‌همدلی برایم تمام ود اما نشد... دوست داشتم کسی بود که میرفتم پیشش حرف میزدم و گریه میکردم، یک آدم غریبه، یکی که هیچ‌نگرانی بابت گفتن ناراحتی هایم نداشتم. فقط برایش حرف میزدم و نگران هیچ چیز نبودم...حتی امروز به سرم میزد زنگ بزنم به ز... و پشت تلفن بزنم زیر گریه و بگویم که چه قدر اذیتم میکنند  اما خودم را نگه داشتم. گفتم گناه دارد، او که زندگیش هزار برابر از مال من فراز و نشیب دارد و انصاف نیست  برایش غم بگویم..‌‌.اما چیکار کنم با این دل غمگین....به ک... پیام دادم که ببینمش. گفتم بعد سرکار همدیگه رو ببینیم.‌ نمیدونم بتونم باهاش درد و دل کنم یا نه....#  من دلم خیلی برای ز... و خانه بابا اینا تنگ شده است... آنجا تنها جای و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 19 خرداد 1401 ساعت: 8:56

ریجکت شدن مقاله، جواب ندادن پروژه، بچه همکارم و عدم تمرکز در اتاق‌و در نتیجه از صبح تا شب آزمایشگاه ماندن، استرس تنفس مواد شیمیایی و  کپسولهای گاز سمی و آتش گیر و ۳۰۰ گرم ماده ای که تازه فهمیدم به شدت منفجره هست، استرس اثراتی گه ممکنه روی بدنم و در آینده بچه هام داشته باشن و نبود هیچ پنجره ای برای آزمایشگاه، ظلم هایی که بهم میشه تو شرکت، فشاری که روم هست تا دفاع کنم، خستگی های آزمایشگاه و‌ رفت و‌آمد تو‌شلوغی و‌گرما و‌ماسک، دوری از خانواده و درد دلهایی که ته دلم انباشت میشن و تنهایی و تنهایی و تنهایی ...پ.ن.@ نمیدونم اینا باعث میشن دچار بحران بشم یا واقعا بحرانی وجود داره؟!..@مثل یه کابوسه برام، کاش ازش بیدار میشدم.... و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 19 خرداد 1401 ساعت: 8:56

از صبح تا همین الان تو شرکت تو آزمایشگاه بودم، بقیه سر ۱۲ که گفتن تعطیله همه رفتن.‌ من اما مجبور بودم، موندم، خود فضای آزمایشگاه کلی خطرناکه و‌محیطش آلوده، و وقتی هم که هیچکس تو‌شرکت نیست حس ترس من صدبرابر بیشتر میشه... نمیدونم هم جسمی خسته شدم هم روحی، وقتی که تنهایی تو شرکت داشتم تو آزمایشاه، ظروف آزمایشگاهی رو‌‌برای هزارمین بار میشستم، وقتی که اینقدری استون تنفس کرده بودم که دهنم خشک خشک شده بود، وقتی که استرس پروژه م داشت دیونه م میکرد، با خودم‌گفتم ف... اینهمه زحمت میکشی که چی بشه.... مگه تا الان اینهمه زحمت کشیدی به کجا رسیدی؟...نمیدونم میگن آدم باید خودش رو با خودش مقایسه کنه. بله خب من نسبت به یه دختر روستایی اگه درس نمیخوندم، الان یه زندگی متوسط به پایینی داشتم و‌‌ شاید خانواده م نگرانم بودند اما خب الان اینجوری نبود، نسبت به متوسط خانوادم بهتره شرایطم اما خب نسبت به اینهمه زحمتی که کشیدم برای خودم راضی کننده نبود....دوست داشتم یکی بود می اومد دنبالم.‌‌یکی که میگفت تکون نخور  از جات که اومدم،  دوست داشتم دم شرکت بشینم و دم در خونه پیاده بشم که  دیگه مجبور نباشم دوتا ماسک برنم که بلکه از شر ریزگردها در امان باشم،  که دیگه مجبور نباشم دوباره خستگی مسیر رو‌هم به این جسم نحیف م تحمیل کنم،  اما خب... الان از خستگی نشستم رو زمین ایستگاه مترو و ملت چپ چپ نگاهم میکنند... دوتا ماسک زدم و دارم خفه میشم...و از همه بدتر تازه مترو که اومد باید کتلت بشم و خط عوض کنم و دوباره کتلت بشم و برسم و سوار تاکسی بشم و نهایتا برسم خونه....پ.ن.# چرا تو اشعار عاشقانه چیزی از بابت رسوندن یار نگفتن؟!! همش, تعریف از یار و قشنگی چشم و ابرو و لبش و ... بابا تعریف اخه و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 144 تاريخ : پنجشنبه 19 خرداد 1401 ساعت: 8:56